معنی لقبی اشرافی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

اشرافی

اشرافی. [اَ] (ص نسبی) منسوب به اشراف.
- حکومت اشرافی، حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی.

فرهنگ فارسی هوشیار

اشرافی

‎ برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری (صفت) منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا.

فارسی به عربی

لقبی

فخری


اشرافی

ارستوقراطی


حکومت اشرافی

ارستقراطیه


دولت اشرافی

الحکومه الأرستقراطیه

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

لقبی اشرافی

734

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری