معنی لقبی اشرافی
حل جدول
لرد
لقبی اشرافی در فرانسه
کنت
درشکه اشرافی
کالسکه
لقب اشرافی
دوک
مارکی
حکومت اشرافی
اریستوکراسی
آریستوکراسی
خودرویی اشرافی
لیموزین
لغت نامه دهخدا
اشرافی. [اَ] (ص نسبی) منسوب به اشراف.
- حکومت اشرافی، حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی.
فرهنگ فارسی هوشیار
برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری (صفت) منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا.
فارسی به عربی
فارسی به ایتالیایی
nobile
معادل ابجد
734